Single author mode - no collaborative contributions.
نوع بشر، بسیاری از حرکتهایش را بدون تصمیمی پیشین شروع میکند و بسیاری از این موارد را بیهدف به پایان میرساند. اما این یکی، کمی تفاوت دارد؛ زیرا که تمامِ این بازیِ خاکستری، در نهایت به مرگ میرسد و به فکر بسیاری از ما حدّأقل یک بار خطور کرده است که که به هنگام پایان این سفر نهچندان طولانی، درست در آن لحظهٔ پایان، چه فکری خواهیم کرد. میترسیم؟ خوشحال میشویم؟ یا همانطوری که روزی متولد نشده بودیم، حس خواهیم کرد؟ برای برخی از شمایی که این متن را میخوانید یا شاید میشنوید، احتمالاً حدس میزنید که به این فکر خواهید کرد که هدفتان را به پایان رساندهاید یا خیر.
راستش این یکی، با آنکه «چرا ۱۲ سال درس خواندید، هدفتان چه بود؟» یا «چرا ۶ ماه از عمرتان را پای فلان پروژه گذاشتید؟ هدف نهاییتان چه بود؟» فرق دارد. این یکی، معنای زندگی است که به معنای تقریبیاش هر آن چیز حقیقیای است که شما دارید. شما بدون تصمیم خودتان به دنیا میآیید، بدون تصمیم خودتان هم از این دنیا میروید، و این دقیقاً بزرگترین پارادوکس و تضاد معنای زندگی است! برخی میگویند: «آخر کدام معنا؟! هنگامی که شما نه میتوانی تصمیم بگیری به دنیا نیایی، نه تصمیم بگیری نمیری؟ واقعاً چگونه اندیشدهاید که حال فکر میکنید آزادید؟ آن هم برای تعیین هدف این زندگی که نه تولدش و نه مرگش در دست شما نیست؟» برخی دیگر هم میگویند: «در همین هم معنای زندگی نهفته است، در همین هم هدفیست؛ در مقیاس معنویت و الهیات یا در مقیاسی بسیار بزرگتر از هدفهای روزمره زندگی شما؛ چیزی مانند سعادت این نوع بشر.»
در این میان هم برخی اهل فکر، همین جدال بین دو گروه را معنای زندگی میدانند. برای دنیایی که مرتباً رو به تغییر و تکامل است، و جدالهایی که مکمل این تغییر و تحول هستند؛ اتّفاقاً، آن سوی این اتاق عارفان و زاهدان نشستهاند؛ آنکه زیبایی چشمان و گیسوان یار را نشان تجلی مهر و زیبایی الٰهی و آن معنا و هدف بالا میدانند؛ آنکه زیباییهای طبیعتِ هورامان و معماری بینظیر و آتشفشانی شهر آمِد (دیاربکر، بزرگترین شهر کردنشین، پایتخت فرهنگی و اجتماعی مردمان کُرد، در ترکیهٔ امروزی) را نشان قوت پروردگارشان میدانند.
حال، صحبت از دیگرانی میشود که «ما» باشیم. برای ما، معنای زندگی، بیمعنایی آن است؛ تجلی مهر، قوت و زیبایی الٰهی در طبیعت، هنر، معماری و زیبایی و مهر یار. ما همانیم که نمیدانیم در معنای زندگی زیست میکنیم یا در بیمعنایی آن. ما همانیم که میتوانیم از نوشیدن یک فنجان قهوه، عمق معنای زندگی را مصور شویم و با دیدن پیچیدهترین ساختارهای کیهانی، بیشتر به بیمعنایی این عالم و این زندگی پی ببریم.
آنچه امروز، دیگرانی چون ما به آن میاندیشیم، گذاشتن معنا در زیستی است که حتّیٰ هیچ تعریف دقیقی از آن نداریم. میکوشیم دیگرانِ دیگری را دلشاد کنیم یا صرفاً اشک از صورت کسی پاک کنیم؛ بیآنکه بدانیم پایان این اشتباه خوب به کجا ختم میشود؛ و این همان نفرین نوع بشر است. و زندگی ما هم، همچنان در دنیایی به معنای «یک تقسیم بر صفر»، به زیبایی روی یار، به پیچیدگی یک فنجان قهوه ادامه دارد. باشد که کسانی، نفرینها یا تشکرهایشان را نثارمان کنند و این، شاید واقعیترین معنای زندگی است.
No comments yet.