a month ago
Single author mode - no collaborative contributions.
We may not know which way to go on this dark road
شاید درست ندونیم کدوم مسیر رو در این جاده تاریک باید انتخاب کنیم
(Mr. Duckworth?)
(آقای داکوُرث؟)
All of these **** make it difficult
همهٔ این لعنتیا فقط سختترش میکنن
(Session 10, breakthrough)
(جلسهٔ دهم، پیشرفت)
بیشتر ما گاهی در جادّهٔ تاریک زندگی و میانِ انتخابهایی که برایمان میگذارد، گم میشویم. این «جادّهٔ زندگی» فقط یک استعاره نیست؛ بلکه گاهی تونلی غرق در تاریکیست که هیچچیز در آن دیده نمیشود، جز از سایهٔ شکستهٔ خودمان؛ و گاهی این جادّهٔ تاریک آنقدر پیچیده و ترسناک میشود که ما را در اعماق تاریکیهای ذهنمان غرق میکند و برای ساعتها به فکر فرو میبرد. همان زمانها که از خودمان و از همه دوریم، نه خودی را میشناسیم و نه دیگریای را؛ آنقدر از خودمان و از همهچیز دوریم که به همان معنای «گم شدن در جادّه»، شوق و انگیزهمان برای مدّتی قفل میشود و شاید خود را در فضایی تاریک، بیصدا و بیحرکت ببینیم. اینجا همان جاییست که مشغول یافتن حقیقت خود میشویم، انگار باید همهچیزِ خود را از نو تعریف کنیم. برای مدّتی، هرآنچه که در اطراف ماست، رنگِ نفرین و خلأ برای ما دارد؛ امّا درست در همین نقطه است که اگر آینهای روبهروی خود بگیریم، حقیقتمان را دوباره کشف میکنیم. راهی برای ابراز و اثبات وجود و حضورمان.
قطعهٔ «Count Me Out» از کندریک لامار صدا و آیینهایست که او رو به روی خودش و شنونده میگیرد؛ طرد شدنی که هم درد و اندوه است، هم مایهٔ حرکت کردنش در این مسیر مبهم. همان «خط زدهشدن» و «حذف شدن» که منشأ آن در ذهن کندریک و به طول آلبومِ «Mr. Morale & The Big Steppers»، ناشی از «رُشد و بزرگ شدنِ متفاوتِ وی» از دیگران است. برای کندریک، بزرگ شدن در جامعهٔ سیاهپوستان، زندگی در فقر و فشار و دیدن ساختارهایی ویژه در آن سبک زندگی و ارزشهای متفاوتشان، و همچنین تجربیاتِ شخصیِ سختِ کندریک بخشی از این «بزرگ شدن» است.
امّا اینجا کندریک در عمقی از دوری و تنهایی در فضای بیکران افکارش، بالأخره با خودش صادق است و همهچیز را بیان میکند؛ هر آن چه که از حرفهای ناگفتهاش در دل دارد. امروز، وقتِ اعتراف است؛ صداقتِ نابی که ما را با اعماق خودمان در اوجِ طردشدگی و تنهایی رو به رو میکند و بالأخره رو به بهبود میبرد. کندریک، سخنانی را که عمری بیان نکرده بود، در «Count Me Out»، بالأخره مطرح میکند.
هر آن چه که امروز، کندریک را به این موقعیّت رساندهاست امروز به روی دیدگانش آمدهاند و کندریک به اندیشیدن در مورد آنها مشغول میشود؛ برای فهمیدن هر چه بهتر آلبوم «Mr. Morale & The Big Steppers»، بهتر است سری به متن کندریک، در سایت شخصیاش (oklama.com) چندی پیش از انتشار آلبوم بزنیم.
بیشتر روزها را در میان افکار گذرا سپری میکنم. نوشتن. شنیدن. و پیدا کردن دوچرخههای قدیمی. صبحها با دوچرخهسواری در مسیری از جنس سکوت، ذهنم آرام میگیرد.
ماههای زیادی را بدون استفاده از تلفن سپری میکنم.
عشق، فقدان و اندوه، آسایشم را بر هم زدهاند، اما نشانههای خداوند از طریق موسیقی و خانوادهام با من سخن میگویند. در حالی که جهان پیرامونم تغییر میکند، به آنچه که بیشترین اهمیت را دارد، میاندیشم. زندگیای که کلماتم در آن جای خواهند گرفت.
در حالی که آخرین آلبومم را با TDE تهیه میکنم، از اینکه پس از ۱۷ سال بخشی از چنین اثر فرهنگیای بودهام، احساس شادی میکنم. دشواریها. موفقیتها. و مهمتر از همه، برادری. باشد که ایزد منان و خداوند متعال همچنان از Top Dawg بهعنوان ابزاری برای پیدا کردن هنرمندان صادق استفاده کند، همانگونه که من نیز به دنبال چنین فراخوانی از او برای زندگیام هستم.
در پایان، زیباییای نهفته است. و همواره ایمانی در ناشناختهها.
از اینکه در افکارتان مرا به یاد میآورید، سپاسگزارم. من هم برای شما دعا کردهام.
به زودی شما را خواهم دید.
-اوکی لاما (مستر مورال)
در این متن، کندریک به وضوح در مورد احوالش در آن روزها سخن میگوید؛ خلأی که کندریک برای خودش مصوّر میشود، از جنس «عشق»، «فقدان» و «اندوه» است؛ این همان چیزی است که چرخهٔ کنونی زندگی کندریک را شکل میدهد؛ این سه المان برای درک «Count Me Out» و «Mr. Morale & The Big Steppers» بسیار مهمّ هستند. اینگونه میتوان به این جمله نگریست که حلقهای از جنس «عشق»، عشقی شاید بیپایان و بیحدّوحصر، «فقدان»، فقدان حسّ امنیّت، فقدانِ حسّ تعلّق، فقدان آن مهر و «اندوه»، اندوهِ ذهنی پر از افکار و خیالات پریشان، آسایش و آرامش کندریک را بر هم زدهاند؛ چیزی که انعکاس آن به وضوح در اشعار کندریک به درازای آلبوم Mr. Morale & The Big Steppers و قطعهٔ Count Me Out قابل مشاهده است.
کندریک از سکوت، عُمقِ زندگی و دوری از دنیای مادّیِ امروزیای حرف میزند که بالأخره او و افکار پریشانش را آرامتر کردهاند، امّا حلقهای همچنان کندریک را در خودش محبوس نگه داشته است؛ آن حسّ عدم تعلّق، آن حسّ عدم امنیّت و دوری از خود و دیگران.
One of these lives, I'ma make things right
تو یکی از همین زندگیهاست که همهچیز رو درست میکنم
With the wrongs I've done, that's when I unite
و با همهٔ اشتباهاتی که تا الآن مرتکب شدم، همینجاست که با خودم پیوند میخورم
With the Father, Son, 'till then, I fight
و با پدر، پسر، و تا زمان موعود برای رسیدنِ بعدی میجنگم (مقصود سهگانهٔ «پدر»، «پسر» و «روحالقُدُس» است.
[کندریک مبتنی بر باورهای تثلیث مسیحیّت داره میگه که حمایتِ «پدر» و «پسر» رو داره، اما تا زمانی که حمایتِ «روحالقُدُس» رو کسب کنه، یعنی تا زمانی که از تمامی گناهانش پاک و منزه بشه، میجنگه.])
Rain on me, put the blame on me
بارون روم بباره، همهٔ تقصیرها رو گردن من بنداز
Got guilt, got hurt, got shame on me
گناه، زخم و شرم روی دوشم دارم
Got six magazines that's aimed at me
شش مجله/خشاب اسلحه اینجاست که روی من زومن/روی من نشونه رفتن
Done every magazines, what's fame to me?
هر مجلهای که بگی رو کارش رو ساختم، اصلاً شهرت برام چه معنایی داره؟
(And I'm trippin' and fallin')
(و هی میلغزم و سقوط میکنم)
It's a game to me, where the bedroom at?
همهٔ اینا انگار برام یه بازیه، اصلاً ببینم اتاق خواب کجاست؟
Sleep? I ain't never had affairs with that
خواب؟ من اصلاً هرگز رابطهای باهاش نداشتم، خواب برام ناآشناست
What's fair when the hearts and the words don't reach?
چه عدلی، چه انصافی وقتی قوّتِ وصفِ کلمات هرگز به عمق دل نمیرسه؟
(ترجمهٔ دقیق این قسمت میشه اینکه [چه عدالتی وقتی وقتی قلبها و کلمات به هم نمیرسند، منتهیٰ ترجمهای که مطالعه فرمودید برداشتِ من بود و به نظرِ من منظور کندریک هم همین بود؛])
What's fair when the money don't take things back?
چه عدلی، چه انصافی وقتی پول چیزی رو بر نمیگردونه؟
It's rare when somebody take your dreams back
کم پیش میاد کسی رؤیاهای گرفتهشده رو بهت برگردونه
I care too much, wanna share too much
زیادی اهمیّت میدم، زیادی میخوام همهچیزو با بقیه در میون بذارم
(یه برداشتِ خیلی بهتر از این خطّ این جملهست: [زیادی میخوام خودم رو با دیگران شریک شم])
In my head too much, I shut down too
زیادی تو سر و افکارمم، حتّیٰ زیادی هم بیحسّ و حالم
I ain't there too much, I'm a complex soul
انگار اونجا [پیشِتون] حضور ندارم، من یه روح پیچیدهم
They layered me up, then broke me up
اوّل لایهلایهم کردن، بعد هم شکستنم (توصیف شاعرانه رو (: )
And morality's dust, I lack in trust
و فقط غباری از اخلاقیات باقی مونده، به خودِ اعتماد هم شک دارم
This time around, I trust myself
امّا این بار… به خودم اعتماد میکنم
Please everybody else but myself
تمام عمرم همه رو راضی نگه داشتم جز خودم
All else fails, I was myself
وقتی همهچیز نابود شد و شکست خورد، فقط خودم بودم
Outdone fear, outdone myself
ترس رو پشت سر گذاشتم، خودم هم پشت سر گذاشتم و فراموش کردم
This year, you better one yourself
امسال بهتره خودتو یکپارچه کنی
Masks on the babies, mask on a opp
وقتی با بچّهها حرف میزنم، ماسک دارم، حتی مقابل دشمنم هم ماسک دارم
Wear mask on a neighborhood stores you shop
یه ماسک رو صورتت حتی وقتی با سوپریِ محلهتون موقع خرید حرف میزنی
But a mask won't hide who you are inside
امّا هیچ ماسکی حقیقتِ درونِ تو رو پنهان نمیکنه
Look around, the realities carved in lies
اطرافت رو خوب نگاه کن، واقعیّتهایی رو میبینی که توی دروغها تراشیده شدن
Wipe my ego, dodge my pride
مَنیَّت و نفس خودم رو پاک میکنم، غرورم رو در هم میشکنم
Look myself in the mirror
خودم رو توی آینه یه نگاه میندازم
Amityville, I ain't seen nothin' scarier
امیتیویل (اشاره به خانهٔ جنّزدهٔ مشهور)، هیچی ترسناکتر ندیدم (یعنی هیچی از ذهن خودم ترسناکتر نیست)
I fought like a pit bool terrier, blood I shed could fill up aquariums
مثل سگ پیتبول جنگیدم، خونی که ازم رفته میتونه آکواریومها رو پر کنه
Tell all my angels, "Carry 'em"
به فرشتههای [نگهبانم] بگو: «مواظبشون باشن»
Every emotion been deprived
تمام احساساتم محروم شدن، انگار همهشونو ازم گرفتن
Even my strong points couldn't survive
حتّیٰ نقاط قوّتم هم دووم نیاوردن
If I didn't learn to love myself, forgive myself, for a hundred times, dawg!
اگه یاد نمیگرفتم خودمو برای هزار بار دوست داشته باشم یا ببخشم، داش!
برای درکِ هرچه بهترِ آنچه کندریک از آن سخن میگوید، بهتر است سری به موزیکویدیوی «Count Me Out» بزنیم. علاوه بر این مورد که از نظر من موزیکویدیوی «Count Me Out» از نظر بار هنری بسیار ارزشمند است - و حتماً پیشنهاد میکنم مشاهده بفرمایید -، کندریک سخنانش را با جلوههای بصری ارزشمند، نمادگرایانه، عمیق و هنریای به ما نمایش میدهد و تحلیل و بررسی این صحنهها نیز خالی از لطف نخواهد بود؛
موزیکویدیو در حالتی آرام، ساکت و بیدردسر، با تیکتاک ساعت شروع و هر بار که تیکتاک ثانیهشمار را میشنویم، صحنه هم خاموش و روشن میشود؛ بندهٔ حقیر، این مهمّ را اینگونه برداشت میکنم که نمادی از فشارِ زمان باشد و تیکتاکِ ساعت و روشن و خاموش شدنِ صفحه، هر بار ندای نزدیکتر شدن ما به ذهنِ کندریک را میرساند. واقعیّتِ ذهنی که در موزیکویدیو و قطعهٔ «Count Me Out» با آن رو به رو میشویم.
سکانس نخست و آغازین، سیاهوسفید است. پوشش کندریک - که پشت به خانُمِ روانشناسِ مُسنّش و رو به پیانواش نشسته است -، نوعی از وقار، سنگینی، فشار ذهنی و روحی سالیان اخیر را نشان میدهد؛ همانطور که کندریک در لایتموتیفِ United in Grief بیان میکند، او ۱۸۵۵ روز است که به دید عموم نیامده است و در انزوا مانده. چهرهٔ کندریک بزرگتر، بالغتر، عاقلتر، متفاوتتر و مهمتر از همه، «خستهتر» از سالیان و دورههای پیشین زندگیاش جلوه میکند و همین نشان میدهد کندریک در جریان و روند متفاوتی از زندگیاش قرار دارد: برخورد با خِیلی از اندوهها و دردها، و در نهایت خودشناسی.
+ Kendrick?
+ کندریک؟
+ Kendrick?!
+ کندریک؟!
+ Did you hear that, Kendrick?
+ صدامو شنیدی، کندریک؟
- Um, yes? My apologies, I thought my time was up
- آم، بله؟ عذر میخوام، فکر کردم وقتم تموم شده
+ No, we can continue if you like+ نه، میتونیم ادامه بدیم اگر میل داری
روانشناس کندریک در این موزیکویدیو، بازیگر مشهور و شناختهشده Helen Mirren است. جالب توجّه است که به طولِ آلبوم Mr. Morale & the Big Steppers، کندریک از فقط و فقط «یک روانشناس» سخن نمیگوید. در موزیکویدیوی Count Me Out، هلن میرن نمادی از چند المان همهّ است که در طول آلبوم روایت میشوند: نخست فلسفهٔ مسیحی است که کندریک به وفور از آن الهام میگیرد. دوّم، مطالعاتِ شخصی و آکادمیک کندریک از علم و دانش روانشناسی است - که اندکی نیاز به توضیح دارد: در سالِ ۲۰۲۴، عکسهایی از دورانِ تولیدِ آلبوم Mr. Morale منتشر شد که کندریک در آن در کلاسهای روانشناسی آکادمیک، شرکت میکرد. - سوّم، کتابهایی است که کندریک در طول آلبوم مستر مورال به آن اشاره میکند و بهنوعی پیشنهاد میدهد تا مخاطب نیز سبک تفکّر او را بشناسد. در اینجا، به باور بندهٔ حقیر، هلن، نمادی از همین موارد است؛ بهطور کلّی، هلن را میتوان نماد کوهی از خرد، داوریِ اخلاقی، قاضیای مهربان ولی قاطع و صدایی بیرونی برای بیرون آوردن کندریک از این چاه دوری از خود حقیقی و شروع به پیشرفتش دید که آن فضا و اتاق را دایرهٔ اعترافات کندریک کرده است. عرضِ شما خوانندگان محترم شود که هلن، دیگر به درازای آلبوم Mr. Morale، نه در موزیکویدیوها و نه در قطعههای آلبوم دیده نمیشود، جز در اجرا و تورِ آلبوم Mr. Morale & The Big Steppers که خود اثری هنریست:
+ Mr. Morale, you’ve once again let your ego get the best of you
+ مستر مورال (آقای اخلاقیات)، باز هم گذاشتی نفسِ خودخواهت بر تو چیره بشه
لازم به ذکره که این جمله قبل از اجرای ترکِ HUMBLE. از آلبوم قبلی کندریک، یعنی DAMN. گفته میشه. حالا معنی HUMBLE. چیه؟ «تواضع»! :)
فضا با بحثِ کندریک و روانشناسش ادامه مییابد، تا زمانی که روانشناسِ کندریک میگوید:
+ You texted me at 2 O’clock in the morning
تو ساعت ۲ نصفهشب بهم پیام دادی
+ “I feel like I’m fallin’”
+ «حسّ میکنم دارم فرو میریزم/سقوط میکنم»
+ Why’d you feel that way?
+ چرا چنین حسّی داشتی؟
و کندریک، پس از اندکی سکوت، پاسخ خودش را مطرح میکند:
- Life…
- زندگی…
در موزیکویدیوی قطعهٔ Count Me Out، این همان نقطهٔ آغاز است. هر آن چه که کندریک در زندگی شخصیاش تجربه کرده و اکنون بارِ دردِ آن را به خود حمل میکند، با روانشناسش مطرح میکندو همزمان صحنههایی که گویی توصیف، توضیح، نماد و شکلی از آنچه کندریک تجربه کرده است هستند، نمایش داده میشوند؛ روانشناسی که میتواند شمایِ مخاطب و شنونده باشید یا حتّیٰ این آلبوم، برای شما، شنوندهٔ نازنین. از اینجا تا پایان موزیکویدیو، کندریک شروع به خواندن ورس اوّل کرده و با جلوهها و نمادگراییها و ژرفای معنای ویژهٔ خود، صحنه را میآراید؛ در اینجا، چندی از این صحنهها را برای شما یارانِ جان، با نامگذاریِ شخصیِ حقیر آوردهام.

برای من، این تصویر به خوبی موقعیّت کندریک را در اوج اندوهش نشان میدهد؛ آنجا که تلفیقی از عدم حسّ امنیّت و نبود حس تعلّق آسایش شما را بر هم میزند و دنیای پرهیاهوی امروز، شما را در خود غرق و سردرگم میسازد. همانطور که کندریک خودش در متنِ پیش از انتشار آلبوم، بیان کرد: «در حالی که جهان پیرامونم تغییر میکند، به آنچه که بیشترین اهمیت را دارد، میاندیشم. زندگیای که کلماتم در آن جای خواهند گرفت.» رفت و آمد سریع آدمها و روابط سطحی، تغییر بینهایت سریع و غیرقابل فهم دنیای اطرافمان و همگی اینها، میتواند مرتبط با این صحنه باشد؛ هنگامی که همهچیز آنقدر سریع، بیرحم و تند است که نمیگذار شما لحظهای با خودِ حقیقیتان آسایشی تجربه کنید.

بیشتر سکانسهای Count Me Out واقعاً و عمیقاً تحلیلی نیستند؛ یعنی نه که تحلیلی نباشند، خیر! اصلاً و ابداً، کارهای کندریک، عُمدتاً نیازمند تحلیلها و بررسیهای عمیق برای درک کامل هستند و بههمپیوستگیِ میان آلبومها و قطعههای کندریک نیز این مقوله را تأیید میکند، امّا در مورد بسیاری از کارهای وی، بهویژه قطعهٔ Count Me Out، این حکم را میتوان داد که بخش وسیعی از آن «درککردنی» و «فهمیدنی» است؛ نیاز به حسّ کردن دارد؛ مثلاً در این سکانس، کندریک را میبینیم که به سمتِ در میدود امّا به محض آنکه به ورودی میرسد، در هم رو به رویش بسته میشود. من برای این سکانس عنوانِ «ازدسترفتنها» را برگزیدم، امّا که میداند، شاید این مهمّ هرگز به لحظهٔ «به دست آوردن» نرسید که «از دست رود.»

به باور بندهٔ حقیر، این تصویر همهٔ آن چیزیست که قطعهٔ Count Me Out از آن سخن میگوید؛ دوری از خویشتن. تصویری از خودِ حقیقیمان که دیگر برایمان کِدِر است، نپذیرفتن شخص حقیقیمان و رو به رو نشدن با آنچه که واقعاً هستیم. در دنیای پرهیاهوی امروز، گاهی آنقدر در تصویری که تلاش میکنیم از خودمان ارائه دهیم غرق میشویم که به کلّی یادمان میرود که هستیم و که بودهایم. آن نقشی که بازی میکنیم، گاهی تمامِ وجودمان را تسخیر کرده و خویشتنِ حقیقیمان را میگیرد. برای کندریک لامار، تظاهر در صنعتِ رپ و برداشتِ جامعهُ مخاطبان رپ از وی بهعنوان یک ناجی، فشار روحی سختی است که بهعلاوهٔ تمامی تجربیاتِ سختِ کندریک در گذشتههای زندگیاش میشود.
در پایان، روانشناس کندریک، پس شنیدن همهٔ سخنانش او را میبیند که به سمت پیانویش سر باز میزند و در صحنهٔ پایانی، فرزندِ کندریک را میبینیم که در نمودِ یک فرشته، دست و سر برروی شانههای پدر نهاده و کندریک هم - احتمالاً - مشغولِ نواختنِ پیانواش میشود. از نظرِ بندهٔ حقیر، این میتواند همان نشانهٔ خدا باشد که کندریک در متنش هم به آن اشاره کرده بود: «اما نشانههای خداوند از طریق موسیقی و خانوادهام با من سخن میگویند.»
ورسِ نخستِ قطعه از اهمیّتِ ویژهای برخوردار است، چرا که موزیکویدیوی Count Me Out نیز بر همین قسمت تمرکز دارد. ورس اوّل سخن از چاهِ عمیقِ افکارمان در این دنیای پرهیاهو میگوید، دنیای اطرافمان که به سرعت باورنکردنیای در حال حرکت است و فرصت دمی چند نشستن و بیانِ سخنِ دل را از ما میگیرد. این همان آیینهایست که کندریک رو به روی خودش و ما گرفته است: «و من میلغزم و میافتم.» فروپاشی و عدمِ انسجام فکریای که دنیای مادّیگرای امروز برایمان ایجاد کرده است، ما را به زدن ماسکی بر صورت عادت میدهد و گاه این نقش بازی کردن، در ملاقاتِ با دوست، در ملاقاتِ با یار، در ملاقات با فروشندهٔ سوپرمارکتِ محلّهمان روزی ما را به انبوهی از ناگفتهها میرساند؛ بسیاری از ما روزی به مرحلهٔ عدمِ تحمل این تظاهر بیپایان میرسیم. پایانِ این تظاهر و رو به رویی با آنچه که واقعاً هستیم، به معنایی برداشت این ماسک و به معنای دیگر پایان این کابوس ترسناک است. به طولِ زندگی، همگی ما گناهانی مرتکب شدهایم، رازهایی عمیق و سنگین در دل حمل میکنیم، تفاوتهای خودمان را داریم و شاید در این دنیای پیچیده و پرهیاهو سخت باشد که با خودمان کنار بیایم، امّا... حقیقتمان، همان آیینهایست که ما را به سوی بازسازی میبرد.
این جمله عمق زیادی دارد و به طبع برداشتهای بسیار توان کرد. امّا برداشتِ موردعلاقهٔ بندهٔ حقیر - و البته برداشتِ شخصیام - چنین است که کندریک با عمقی از درد بیان میدارد که دیگر از به صورت زدن این ماسک برای پذیرفته شدنش خسته است. عنوانِ قطعه، Count Me Out، برگرفته از همین خطّست؛ چرا که اینجاست که کندریک با آن حسّ عمیق عدم تعلّق و دوری رو به رو میشود. همینجاست که کندریک بالأخره میپذیرد به آنجا تعلّقی ندارد، و این همان تناقضِ مضحک است که کندریک اعتماد به نفس خود را کسب میکند امّا هر آن چه که تا اینجا ساخته، خانهٔ کاغذیای از آدمها بوده است که نه برای کندریک حقیقی، بلکه برای ماسکی که به او تعلّق نداشته است ایستادهاند. لحظههایی که کندریک حساب نمیشود (Counting out)، در واقع همان ژرفایی از رو به رو شدن با خود را میسازند که او برای رو به رو شدن با خودِ حقیقیاش میخواست؛
How you gon' win my trust when the lies run deep?
چطوری میخوای اعتمادم رو ببری وقتی دروغهات انقدر ریشهدارن؟
How you gon' bend your love when the bad don't sleep?
چطوری میخوای عشقت رو سازگار کنی وقتی شرّ هرگز نمیخوابه؟
در واقع اینجا کندریک داره میگه وقتی شرارت (همون bad)، یعنی زخمها، وسواسها، گناهها و سایهٔ این تهدیدات هیچوقت دست از سر آدم برنمیدارن پس این عشق، در این دنیای پرهیاهو قراره چطور دوام بیاره؟ و این، یکی از اصلیترین تمهای مستر مورال هستش: «هیچکس در برابر تاریکیهای خودش تعطیلی شبانه نداره.»
Beep, beep, crash our feelings in the middle of the street
بوق، بوق، و احساساتمون وسط خیابون یهویی تصادف میکنن
When you was at your lowest, tell me, where the **** was at?
وقتی توی بدترین حالتت بودی، دخترای دورت کجا بودن؟
When you was at your lowest, tell me where bros was at?
وقتی توی بدترین حالتت بودی، داشیات کجا بودن؟
3:30 in the mornin' scrollin' through the call-log
سه و نیم شب دارم لیست تماسهامو بالاپایین میکنم
Ain't nobody but the mirror lookin' for the fall-off
هیچکسی نیست، جز آیینهای که منتظره ببینه سقوط میکنم یا نه
(تنها کسی که شاهد فروپاشی توست، خودت هستی.)
و این، ادامهٔ همان اندوه مداوم کندریک است که به جانِ او رخنه کرده است؛ انبوهی از افکار که به قول خودش «آسایش او را بر هم زدهاند.» امّا در نهایت:
This gon' take more than pride to stop me
امّا این یکی، چیزی بیشتر از غرور برای متوقّف کردنم نیاز داره
Call 9-1-1, I caught a body
زنگ بزن پلیس، یکی رو کشتم
Sun up now, yesterday is fadin', healing's only one mile away
خورشید بالا اومده، دیروز داره محور میشه، درمان فقط یک مایل فاصله داره
و بالأخره همهچیز فرق میکند؛ کندریک، بالأخره قصد میکند غرور، منیّت و نفسش را به قتل برساند. این همان نقطهٔ عطفی است که بالأخره در Count Me Out و با اعتراف عمیق کندریک، با آن رو به رو میشود؛ کورسوی نور و امیدی که میتواند تبدیل به خورشیدِ او شود و قتلِ خودی آکنده از غرور، درماندگی و دور از حقیقت. اینبار، دیگر غرور نمیتواند کندریک را متوقّف کند، چیز بیشتری نیاز است؛ خودِ خسته و نسخهٔ قدیمیاش را بهقتل رسانده و آمادهٔ طلوعی تازه میشود. امّا کندریک به توصیف وضعیّتش ادامه میدهد:
Let me tell you 'bout the woman I know (That's my baby)
بذار از زنی که میشناسمش بهت بگم (اون عزیزِ دلمه)
I know Karma like to follow us strong
میدونم که کارما سخت دنبالمون میاد
I know millionaires that feel alone
میلیونرهایی رو میشناسم که هنوزم حسّ تنهایی دارن
Anytime I couldn't find God, I could still find myself through a song
هر موقع که نمیتونستم خدا رو پیدا کنم، بازم میتونستم از دل یه آهنگ خودم رو پیدا کنم
Many find they life in the phone
خیلیها کلّ زندگیهاشونو توی موبایل پیدا میکنن
کندریک به دنیای مادّی امروزی اشاره میکنه که بسیاری از کارها و اهداف و آرمانهای جامعه در راستای چیزی که توی اینترنت باب و ترنده، میگذره. تعریفِ زندگی برای کندریک، چیزی عمیقتر از آن چیزیست که در اینستاگرام و تیکتاک میبینیم و به همین دلیله که کندریک تقریباً توی هیچ شبکهٔ اجتماعیای فعّال نیست، شاید چون فکر میکنه در وهلهٔ اوّل دوری از این شبکهها روحش رو آرومتر میکنه، بدین دلیل که زرقوبرق دروغین و آرمانگراییهای غیرواقعیِ این شبکهها میتونن روح و روان آدم رو آزرده کنن و در وهلهٔ دوّم هم شما رو از چیزی که واقعیّتِ زندگیه دور میکنن و بهجای معناها و ارزشهای حقیقیای که خودتون تعریف میکنید، ارزشهای دیگری رو به خوردتون میدن.
You said I'd feel better if I just work hard without liftin' my head up
تو بهم گفتی که اگه سرم رو بندازم پایین و فقط سخت کار کنم همهچیز درست میشه
That left me fed up
ولی همین حرف باعث شد از تهِ دل خسته و آزرده بشم
You made me worry, I wanted my best version but you ignored me
تو نگرانم کردی، من بهترین ورژنِ خودم رو خواستم ولی تو ایگنورم کردی (نادیدهم گرفتی)
Then changed the story
بعد هم داستان عوض شد
Good energy in the room, drop the location, please
اتاق پُرِ انرژی مثبته، لوکیشن بفرست لطفاً
Antibiotic for the womb, when I'm frustrated, please
آنتیبیوتیک برای زخمهام... وقتی درمانده و خستهم، لطفاً
Tryna keep my good conscious in rotation
دارم تلاش میکنم وجدان سالمم رو توی چرخه نگه دارم
Thoughts in my head, they livin' there with no--
افکار توی سرم مدام زندگی میکنن، بیوقفه--
کندریک داره اینجا تلاش میکنه از عدمِ انسجام فکریش حرف بزنه، جایی که افکار بهش اجازه نمیدن حتّیٰ جملهشو کامل کنه :)
I made a decision, never give you my feelings
من یه تصمیمی گرفتم، دیگه هیچوقت نمیخوام احساساتمو دستت بدم
*** with you from a distance
اگر بخوام ارتباطی باهات داشته باشم، از دور حفظش میکنم
Some put it on the Devil when they fall short
بعضیا وقتی کم میارن گردن شیطان میندازن
I put it on my ego, Lord of all Lords
ولی من گردن نفس خودم انداختم، پادشاهِ پادشاهان (توصیفِ خدا در مسیحیّت)
Sometimes I fall for her, dawg!
بعضی وقتا عاشقش میشم، رفیق!
اکنون کندریک در مورد حال و وضعی که در آن شرایط و هنگام زدن ماسک بر روی صورت دارد را بهتر و دقیقتر وصف میکند؛ بیان میکند که چگونه هربار که تلاش میکرده است برای شخصی بهتر باشد، انتظاراتش شکست میخوردند و در نهایت باز هم در اندوه و تنهاییای بیپایان میماند و گیر میکرد. این عدمِ مهر به خویش که کندریک وصف میکند، این شهرسازیِ افکار در مغزِ کندریک که انسجام روانی و روزمرّهاش را گرفتهاند، همه ناشی از دوری از خودی است که کندریک مبتنی بر تجربیات شخصیاش و هیاهوی دنیای امروز متحمل شده است. کندریک هر بار تصمیم میگرفته تا از دور، ارتباطش را حفظ کند امّا همین هم او را اندوهناکتر میکند و هنگامی که شبها لیست تماسهایش را نگاه میاندازد، کسی را نمیبیند؛ جز خودش که در آیینه به حقیقتش مینگرد. او میاندیشد که شاید با سخت کار کردن بتواند راهی به جایی ببرد، شاید بتواند با غرق کردن خودش در کارهای موردعلاقهاش، چند صبّاحی آرامشش را از افکارِ خشمگینِ حملهور که هر آن قصد ویران کردنش را دارند پناه بدارد، امّا همین هم منتهی به همان چرخهٔ «عشق»، «فقدان» و «اندوه» میشود؛ و دوباره دنیایی از افکار، دوری از حقیقت خود و همان داستانِ آشنا. اوجِ درد، همان نقطهای است که کندریک همهچیز را بر گردن خودش میاندازد، خطاهایی که تا کنون مرتکب شدهاست و کندریکی که نمیتواند خودش را ببخشد:
Miss Regrets, I believe that you done me wrong
خانومِ پشیمونی، فکر میکنم در حقّ من یکی بدی کردی
Miss Regrets, can you please exit up my home?
خانوم پشیمونی، میتونی بیزحمت از خونهم بری بیرون؟
Miss Regrets, I think I'm better off alone
خانوم پشیمونی، فکر میکنم تنهایی حالم بهتر باشه
Miss Regrets, I got these deep regrets
خانومِ پشیمونی، من این پشیمونیهای عمیق رو دارم
Some things I can't forget
یه سری چیزا که نمیتونم فراموش کنم
Lord knows, I tried my best
خدا میدونه، نهایتِ تلاشم رو کردم
You said it's not my best
[امّا] تو گفتی که این بهترینم نبود
Some things I must confess
چیزهایی هست که باید اعتراف کنم
I came up out of my flesh
از شدّت فشار از بدنم بیرون اومدم
Spoke my truth, paid my debt
حقیقتم رو بیان کردم، تقصام رو پس دادم
Can't you see, I'm a wreck?
نمیبینی من یه ویرانهم؟
Let me lose, I digress
رهام کن... دارم از مسیرم منحرف میشم
پشیمانی شاید خانِ آخرِ این اعترافات عمیق است. کندریک، برای هزاران تجربهای که در طول زندگیاش دیده و کسب کرده است، حاملِ خطاها و پشیمانیهاییست که نمیتواند به راحتی رهایشان کند. خاطراتی که کندریک مرور میکند، پر از درد و اندوه بوده و شاید در بسیاری از اینها، خودش را خطابار میبیند؛ دردِ پشیمانی در این بخش از قطعهٔ Count Me Out در نقشِ خاتونی به صحنه میآید که خانهٔ کندریک را ترک نکرده و مدام او را ملامت میکند. در حقیقتِ این همان کندریک است که در عمق افکارش، نمیتواند حقیقتش را بپذیرد؛ شاید آن چیز - یا یکی از عواملی - که از ابتدا باعث شده بودند کندریک ماسک بر صورت زند؛ او اکنون خودش را خطابار میبیند و چو ویرانهای به چیزی که هست مینگرد. امّا مگر این همان چیزی نیست که نوعِ بشر به درازایِ تاریخِ پرصروصدایش با آن رو به رو بوده است؟ بالأخره نباید این شبِ بیپایان هم نباید سحرگاهی یابد؟
و با بیان چهاربارهٔ این خطّ توسط کندریک، قطعهٔ Count Me Out به پایان میرسد.
برای بندهٔ حقیر، قطعهٔ Count Me Out آیینه و اعترافنامهای فوقالعاده شخصی، عمیق، ارزشمند، مفهومی و نمادگرایانه است که تلاش میکند حقیقتِ کندریک را برای پیدا کردن کورسویی از نور بیان کند. برای بسیاری از ما پیش میآید که برای مدّتی طولانی درگیر حلقهای از «عشق»، «فقدان» و «اندوه» باشیم و آنقدر برای فرار از خود ماسکی بر صورت زنیم که در آخر به فروپاشی برسیم. امّا نوعِ بشر «جایزالخطاست»، غیر از این است؟ معنایی که در نهایت Count Me Out برای من دارد، بیانِ این حقیقت است که از دلِ همین اندوهِ بیپایان، ماسکها را بشکنیم و اعلام حضوری بداریم؛ بدانیم که دقیقاً همان چیزی که هستیم، با تمامیِ اشتباهاتمان و با تمامیِ پشیمانیهایمان ارزشمند است.
هر آن چه که ما را در دنیای پُردغدغهٔ امروز تعریف میکند، از معنویات، از اخلاقیات، از ارزشها و علایق، و حتّیٰ اشتباهات و پشیمانیها همگی و همگی ارزشمند هستند چرا که به معنای «ما» هستند؛ چرا که ما را تعریف میکنند؛ و این همان کاریست که Count Me Out برای شما شنوندگان و خوانندگان محترم، از طرف کندریک لامار انجام میدهد.

«تمامیِ دینم به دنیای فانی،
شرارهٔ عشقیست که شد زندگانی
به یادِ یاری، خوشا قطره اشکی
به سوزِ عشقی، خوشا زندگانی
همیشه خدایا، محبت دلها، به دلها بماند
به سانِ دلِ ما
که لیلی و مجنون، فسانه شود؛ حکایتِ ما جاودانه شود»
ارادتمند و دستبوسِ شما، نوید رحیمزاده.
پینوشت: با تشکر از دوستِ عزیزم @mozhan که یادآوری کرد روانشناس کندریک، Helen Mirren معروفه؛ من واقعاً خودم اینو نمیدونستم :)
Please log in to leave a comment.
Describe why you think this item should be removed from marketplace
Dedicated to my beloved friend, Donya Farhadi.
No comments yet.